ساعت ها میتونستم به صحنه اون عکس سکس تو ماشین نگاه کنم.شاید هم به اندازه دو ماه و ۶ روز و ۱۲ ساعت .خیلی به میل خاطر هایی که داشتم بود ولی دیگ میلی به انجامش نداشتم (دروغ گفتم).
یک لحظه حس گرمی اومد سراغم مثل لحظه ای که اولین اشک قایمکیم رو در رفت و امد جمع خوردم مثل لحظه ای که ورق گلاسه زیر دستم رو مجبور شدمعوض کنم بخاطر قاطی شدن جوهر و اشک اونجا اون لحظه همه چیز ایستاده بود،زمان_ من_ گذشته_ حال_ آینده و سرعت گذر امسال بهمثابت کرد که از اون موقع تا الان همهچیز رو دور تند بود مننفهمیدم؛ولی در عوضش فهمیدم که حال الان تاوان درون خام نگذشته من از گذشتس.
شاید نه، به حتممیتونستم ۲ ماه و ۶ روز و ۱۲ ساعت و ۱۰ دقیقه به تماشای اون عکس بنشینم و به یاد بیارم تمام خود سانسوری های خود خاهانه رو.یک جایی از خانمنویسنده خوندم زن ها در موقع جدایی نیاز به یک صدای بم دو رگه دارن که بهشون بگه نرو من زن نیستم ولی به اون صدای بم نیاز داشتم،حنجرم خاب بود و چشمم بیدار و عقلم نمیدونم.
هه...زندگی افتاده رو دور تند حواست هست... شاید که نشاید...
ما را در سایت شاید که نشاید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 2bayadnabayad9 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 17:02